سلام فرشته کوچولوی مامان جمعه تصمیم گرفتیم همراه خاله ها و مامانی بریم شهمیرزاد تا پاییز قشنگش رو ببینیم هر چند یه مقدار دیر شده بود.ساعت 3:30PM حرکت کردیم.داخل شهر دور زدیم چند تایی عکس گرفتیم بعد رفتیم خونه مامان جون.یه دفعه ای بابا تصمیم گرفت کرسی بذاره بریم زیر کرسی گرم شیم.شما هم که کرسی دیدی یه مقدار تعجب کردی ولی بعد ذوق کردی میرفتی روش و از اونجا میپردی بغل خاله زهرا.کلی بپر بپر انجام دادی،یهو از طرفی که کسی نبود میخواستی بپری خودت فهمیدی خطر داره نشستی اومدی پایین چند باری هم این حرکت رو انجام دادی بعد یهو به جای اینکه بشینی بیای پایین،پریدی،افتادی زمین.شروع کردی گریه،و چسبیدن پا و آخ آخ کردن.اولش فکر میکردیم چیزی نیست و خوب میشه ...