درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

دو روز آخر ماه رمضان

سلام عمر مامان چهار شنبه افطار خونه عمه سمیه دعوت بودیم شما خیلی شیطونی کردی یک لحظه آروم و قرار نداشتی و مدام می خواستی بغل عمه باشی و باهات بازی کنه به زور از بغلش پایین میومدی،تا بتونه یه مقدار کار کنه.  از این چارپایه رفتی بالا و بعد برامون دست تکون میدادی. قربونت برم شیطونکمممم     پنجشنبه خونه مامانی،اونجا هر کاری دلت بخواد میکنی و هر آتیشی دلت می خواد میسوزونی،اگه خاله زهره خونه باشه دیگه از بغلش پایین نمیای. اینم عکس از خوردن مگنوم که خاله زهره داده بهت.در ضمن گفته درسا بستنی خیلی دوست داره،بخر براش بخوره،اونم مگنوم دبل شکلات!!!!!! خیلی بامزه لیس میزدی نفس مامان.     ...
18 مرداد 1392

13 ماهگی

سلام نازنینم       ماهگیت مبارک عشق مامان.                                                                                   ...
14 مرداد 1392

شهمیرزاد مرداد 92

سلام شیشه عمر مامان بالاخره بعد از 10 روز غیبت تونستم بیام و وبت رو آپ کنم دخترم،به دلیل فرار از گرمای سوزان این چند روز شهرمون رفتیم شهمیرزاد تا آب و هوامون عوض بشه.(از پنجشنبه 3مرداد تا شنبه 12 مرداد)و اونجا هم نت نداشتم.خدا رو شکر شما اونجا حسابی سرحال بودی و خوشحال،اصلا گریه و نق نق نمیکردی وبیشتر پی  بازی بودی.حالا ماجراها و خاطرات این چند روزمون: اول اینکه برنامه خوابت بهم خورده بود شبها تا دیر وقت بازی میکردی میرقصیدی خودتو لوس میکردی برامون و صبح هم از ذوقت زود بیدار میشدی،2 یا 3 شب خواب 7 یا 8 صبح بیدار.بعد هم میرفتی سراغ بقیه و بیدارشون میکردی،سپس میرفتی تو ایوون و باغ. آب بازی برنامه هر روزمون بود.عاشق آبی هر جا آب مید...
13 مرداد 1392

دخمل روزنامه خوان

درسای نازم سلام دخمل عزیزم از اونجایی که علاقه شدیدی به کتاب،روزنامه و کاغذ داره هر جا اینها رو ببینه اول دست میگیره شروع میکنه به خوندن و سپس سکانس بعدی یعنی پاره کردن شروع میشه و بعد از اون هم خوردن و ملچ ملوچ کردن،غذاتو با این اشتها نمیخوری. مامان قربون اون نشستنت نفسمممممم.   آب بازی در سینک ظرفشویی،خونه مامانی هر آتیشی دوست داری میسوزونی!!البته دستیار هم داری!! مامان فدای اون شرمت!!!                                     &n...
3 مرداد 1392

دایره لغات درسا

سلام گل باغ زندگیم مدت زیادیه که یک سری کلمات رو میگی که دقیقا معنی اونارو متوجه نمیشیم مثل مَگَ و .... مامان رو میگی ماما البته آخرش یک نون خیلی ضعیف هم ادا میکنی، بابا که جدیدا صدا میکنی. وقتی زنگ خونه به صدا در میاد میگی:گی گی. دَ دَ یعنی همون بیرون رفتن. مَ  یعنی من. مَ مَ غذا یا ... وقتی صدای اذان یا قرآن به گوشت میرسه هم خوانی میکنی و میگی اَ کَ  یعنی الله اکبر و اَ مَ  که احتمالا ادامه اذان هست.و هر وقت مهر میبینی سجده و بوسش میکنی.(عکس در آینده) بگل  که منظورت بغل هست،من نمیدونم چرا عمه یا کلمات راحتتر دیگه رو نمیگی اما بگل رو میگی!!! دیش،خیلی بامزه دهنت رو کج میکنی و این کلمه رو که ب...
31 تير 1392

حموم کردن دخملی

سلام نازنینم  قبلا گفته بودم که عاشق آب بازی هستی،اگر کسی بره حموم و شما صدای آب بشنوی کلی گریه میکنی تا بری حموم،اگه در حموم باز باشه میری داخلش،زیر دوش می ایستی و با شیر آب ور میری تا بازش کنی.به همین خاطر هر روز یا یک روز در میون میبرمت آب بازی که تو این روزای گرم تابستون حسابی می چسبه،و اینقدر میمونیم و آب بازی میکنیم تا خودت با انگشت در رو نشون میدی یعنی بریم بیرون. حالا کارایی که انجام میدی:اگه داخل لگن آبی که نشستی کف باشه سرتو خم میکنی تا زبون بزنی،لیف رو برمیداری و به بدنت میزنی مثلا خودت رو میشوری،شامپو رو خم میکنی رو دستت بعد دستت رو میکشی رو بدنت،بعد از حموم هم گوشاتو با گوش پاک کن خشک میکنی.     ...
30 تير 1392

تلاش برای راه رفتن

سلام دردونه مامان تقریبا 7 ماهه بودی که چهار دست و پا رفتن رو شروع کردی.همه میگفتن چه زرنگه این دخمله حتما خیلی زود هم راه می افته.ولی هنوز راه نمیری.مدت زیادیه به کمک دیوار و مبل و وسایل می ایستی و راه میری اما تنهایی بیشتر از 2 یا 3 قدم نرفتی و هیچ تلاشی هم نمیکنی،تقریبا هفته پیش بود سعی کردی راه بری می افتادی دوباره بلند میشدی ولی فقط همون یکبار بود تا دیشب خونه مامانی دیدیم داری آروم آروم قدم برداری. تا امروز می ایستادی یک قدم برمیداشتی بعد که می افتادی بلند نمیشدی چهار دست و پا تند تند میرفتی تا به چیزی که می خوای برسی،یکی از دلایل دیر راه افتادنت هم همین عجول بودنت هست که با آروم آروم راه رفتن دیر به هدفت میرسیدی.دختر بلا و شیطونم....
30 تير 1392

عکس از این چند روزمون

  پنجشنبه 27 تیر خونه مامانی در حال زدن ویبره. بچه ام داره چربی اضافی آب میکنه.   فکر میکنم بالای تخت خاله زهرا تنها جایی بود که نرفته بودی!!!     میمیرم برای این لوس کردنت.جمعه 28تیر شهمیرزاد.     این عکس هم روز شنبه است که به زور و بدبختی چندتا قاشق غذا بهت دادم هم خودتو هم منو حسابی کثیف کردی و مستقیم بردمت تو حموم،تلاش میکنی شیر آب رو باز کنی. دوقت از دیدن آب.   ...
30 تير 1392

پیاده روی با درسا

گل نازم سلام بعدازظهر 26 تیر با هم رفتیم پیاده روی.داخل کالسکه ات نشسته بودی و خیلی آروم بودی،فقط اگه کسی رو میدیدی از خودت صدا در می آوردی مثلا حرف میزدی.پیاده روی 1 ساعت ادامه داشت و شما آخرش خوابیدی. . حیاط خونمون.      دوستت دارم نفسمممممم. ...
30 تير 1392