درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

دختر باهوش و بازیگوش

سلام نفس مامان   دیروز بابا در حال وصل کردن خط تلفن جدید بود که شما از اول تا آخر به عنوان دستیار همراهیش کردی،و بعد از اون هم خودت ابزار به دست شدی و شروع کردی به کار کردن... قربون اون قیافت نفسسس اینجا هم به خاطر زور زیادی که وارد کردی این شکلی شد!   بعد گوشی تلفنی رو که خاله ها زحمت کشیده بودند برای عید نوروز عیدی به شما دادند آوردیم دیگه شما بی خیالش نمیشدی،عاشق گوشیه شده بودی بغلش میکردی و باهاش بازی میکردی.   یک قطار داری که روش اشکال هندسی مختلف رو داره،با بابایی داشتی بازی میکردی بابایی شکل دایره رو برداشت گذاشت سر جاش بعد شما رفتی بین اشکال مختلف دایره ها رو جدا کردی آوردی،ماما...
22 شهريور 1392

درسای پر انرژی

سلام گل دختر مامان درسای عزیزم این بار می خوام از انرژی زیادت و اذیت ها و بی خوابی هات بگم که بعضی وقتها مامان رو کلافه میکنه. دیشب ساعت 12 خوابیدی من هم خوشحال و خندون به امید اینکه تا صبح میخوابی خوابیدم ولی شما ساعت 4:30 صبح بیدار شدی و تا نزدیک 7 دوباره خوابیدی.من گیج خواب بودم سرم درد گرفته بود اما شما... چون شب قبل خواب کاملی نداشتی انتظار داشتم امروز بیشتر بخوابی و کسل باشی اما صبح که بیدار شدی شروع کردی به آتیش سوزوندن در عرض 2 ساعت در آشپزخونه انگار انفجاری صورت گرفته بود که البته ترکشهای آن به اتاق خوابها و پذیرایی هم رسیده بود.برای  تحلیل انرژی شما رو به حمام بردم که خدا رو شکر بعد از آب تنی 1ساعت و نیم خوابیدی.ساعت 6 ب...
19 شهريور 1392

سلام

سلام فرشته کوچولوی مامان یه سلام هم به همه دوستای وبلاگی که تو این مدت از خونه دور بودیم و نت نداشتیم بهشون سر بزنیم حسابی دلتنگ همه ی نی نی های ناز شدم.   مدتیه که اومدیم شهمیرزاد و موندگار شدیم،هوای خوب و طبیعت قشنگش باعث شده نتونیم دل از اینجا بکنیم.خدارو شکر بابایی و عمو حمیدرضا زحمت کشیدند و برامون نت گرفتن از  این به بعد بیشتر میتونم بیام البته اینجا خیلی سرگرمی داریم و زمان خالی زیادی نداریم. فعلا بای تا یه تایم خالی بیام و به همه تون سربزنم. ...
6 شهريور 1392

پیشرفتهای درسا جون

سلام عسلم دختر گل مامان تو این مدتی که خیلی کم وبت رو آپ کردم پیشرفت های زیادی داشتی در گفتن کلمات و راه رفتن و البته شیطونی... حالا کلماتی که نصفه نیمه ادا میکنی: بَ :بله آده :آره آب :آب نه :نه یَیا:زهرا بِ:بده   می پرسیم هاپو چی میگه؟   میگی :هاپ هاپ ببیی؟بِ بِ                     پیشی؟ مَ مَ  منظورت میو میو ست. جوجو؟جیک جیک           گاو؟ ما ما هر جا هر حیوونی هم ببینی شروع میکنی به گفتن هاپ هاپ.     وقتی میگم بابا لالا کرده انگشت...
6 شهريور 1392

روز عیدفطر

سلام دردونه مامان   روز عید فطر رفتیم خونه مامانی و بابایی و بعد از خوردن ناهار و استراحت رفتیم شهمیرزاد چون مامان جون باباجون اونجا بودند.هواش خیلی دلچسب بود،از شنبه بعد از ظهر بارون شروع کرد باریدن تا صبح یکشنبه البته نه مداوم و پیوسته .یکشنبه صبح برگشتیم خونمون. احتمالا امروز بعد ازظهر دوباره میریم برگشتمون هم معلوم نیست.   قند عسلم روز عید شهمیرزاد   شنبه شب هوا خیلی خنک بود تو ایوون زیر پتو نشستی.   دختر ماهم در حال دیدن tv                             &nb...
21 مرداد 1392

پتوی محبوب درسا

دختر گلم یه پتوی قرمز داری که عاشقشی وقتی می خوام بهت شیر بدم که بخوابی اول اشاره میکنی به پتوت که بدمش بهت میگیری دستت بعد شروع میکنی شیر خوردن.موقع شیر خوردن باهاش بازی میکنی با دست و پات اینور اونورش میکنی تا خوابت ببره.هر از گاهی میری تو اتاقت بغلش میکنی با خودت میاری بیرون،میکشیش روسرت یا گاز گازش میکنی نمیدونم چرا این همه بهش علاقه داری!!!!   مامان فدای دختر خوش خنده اش.     ...
21 مرداد 1392