درسای پر انرژی
سلام گل دختر مامان
درسای عزیزم این بار می خوام از انرژی زیادت و اذیت ها و بی خوابی هات بگم که بعضی وقتها مامان رو کلافه میکنه.
دیشب ساعت 12 خوابیدی من هم خوشحال و خندون به امید اینکه تا صبح میخوابی خوابیدم ولی شما ساعت 4:30 صبح بیدار شدی و تا نزدیک 7 دوباره خوابیدی.من گیج خواب بودم سرم درد گرفته بود اما شما...
چون شب قبل خواب کاملی نداشتی انتظار داشتم امروز بیشتر بخوابی و کسل باشی اما صبح که بیدار شدی شروع کردی به آتیش سوزوندن در عرض 2 ساعت در آشپزخونه انگار انفجاری صورت گرفته بود که البته ترکشهای آن به اتاق خوابها و پذیرایی هم رسیده بود.برای تحلیل انرژی شما رو به حمام بردم که خدا رو شکر بعد از آب تنی 1ساعت و نیم خوابیدی.ساعت 6 بعداز ظهر به خونه دوستم رفتیم شیطنت شما شروع شد اذیت و نیشگون گرفتن دینا جون(که حسابی منو شرمنده کردی) و راه رفتن و دست زدن به تمام وسایل.و البته گوش دوستای عزیزم از جیغ های قرمز شما بی نصیب نشدند.دوستام میگفتن درسا چقدر لاغره ؟ولی بعد خودشون دلیلش رو فهمیدند.
بعد از اونجا رفتیم خونه مامانی مریم ساعت حدود 10 شب بود و شما با انرژی مضاعف شروع کردی دویدن و خندیدن وخودت رو اینور اونور انداختن،یک لحظه آروم و قرار نداشتی همه میگفتند درسا چی خورده؟بعد از کلی بازی کردن ساعت 11:30 اومدیم خونه.مامانی میگفت درسا حسابی خسته شده همین الان میخوابه.من هم همین انتظار رو داشتم ولی وقتی رسیدیم خونه روز از نو روزی از نو،بیرون ریختن کابینت ها،کمد اتاقت و بردن وسایلش به اتاقهای دیگر،بازی با شارژرها و موبایل بابا،بازی با عروسکها و ...شروع شد.بالاخره ساعت 1 با زور و زحمت فراوووووووووووووون تونستم شما رو بخوابونم.امیدوارم تا صبح بخوابی چون من خیلی خسته ام. قربونت برم که در برابرت کم میارم ،موندم این همه انرژی رو از کجا میاری؟؟؟؟کاش یه مقدار از این انرژیت رو من داشتم!!!
یکی از شبهایی که نمی خوای بخوابی با پتوت میای بیرون.
موهای درسا خانم که دو طبقه فر خورده.