عکس هایی از درسا
سلام وروجک مامان
چند تایی از عکسات رو که فراموش کرده بودم در این پست میذارم.
خونه مامان جون(مامانِ بابا) از برگهایی که رو زمین ریخته بود خوشت اومده بود ،روی برگها راه میرفتی و از صدای خش خشش لذت میبردی.
خونه مامان جون گندم دیدی دیگه بی خیال نشدی زیر انداز انداختیم بازی کنی ولی شما یواش یواش گندم ها رو تو کل اتاق پخش کردی.یک روز دیگر هم مامان جون نخود خریده بود یه لحظه از شما غافل شدیم پلاستیک رو برداشتی بردی تواتاق پاره کردی و ریختی.
دمپایی و کفش بزرگتر از خودت رو میپوشی و راه میری البته یک لنگی.
هم وقت غذا خوردن،شیر خوردن،بازی کردن و هر کار دیگه ای حتما باید پتوت تو بغلت باشه.اینجا با هم تاب بازی میکنید.خدارو شکر یا خودت بیرون نمیبری.
در حال تمبک زدن و خواندن.
قربون موهای قشنگت.دیگه داره موهات زیاد میشه نفسم.
اینجا روکش یکی از مکعب هات رو پاره کردی و ابر داخلش رو آوردی بیرون،وقتی منو دیدی اینجوری قایم کردی.
اگه کار اشتباه انجام بدی،دعوات کنم یا اخم کنم میای بوسم میکنی و سرت رو هم به نشونه گفتن ببخشید کج میکنی.یه وقتایی هم از دور برام بوس میفرستی.
روی شوفاژ لباس پهن کرده بودم چون بیرون هوا سرد بود.لباس ها رو می انداختی پایین بهت اخم کردم،بعد رفتی پشت سرم ایستادی و سرت رو می آوردی جلو تا صورتمو ببینی،یه بار از سمت چپ یه بار هم راست بعد هم شروع کردی موش موشک بازی و بوس کردن،تا بهت چیزی نگم .
هر وقت ایستاده باشم و بخوای بیای بغلم ، میای دستامو میگیری یه پاتو میذاری رو پام اون یکی پا رو زانو همین جور به ترتیب میای بالا.