درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

مهمونهای عزیزهمدانیمون

نازنینم سلام یکی از دوستای باباحاجی که با هم رفت و آمد خانوادگی دارند اهل همدانند و خرداد ماه شما رو برای اولین بار بردیم همدان و دیدیشون.از همون اول اصلا غریبی نکردی و باهاشون خیلی راحت بودی.دوشنبه شب 19 آبان اومدند پیشمون.امیر طه نوه دوست حاجی هم همراهشون بود.روز سه شنبه رفتیم بیرون موزه حمام پهنه،میدان ارگ که اونجا آش هم خوردیم تو اون هوای سرد خیلی چسبید،و بعد باغ شهر.خیلی پیشمون نموندند رفتند مشهد.ایشالا در راه برگشت تشریف میارن و میبینیمشون.   ...
25 آبان 1393

تعطیلات تاسوعا و عاشورا

سلام دختر گل مامان یکشنبه 11 آبان رفتیم تهران خونه زنعموم.همه دختر عموها اونجا جمع بودند و شما با بچه هاشون سرگرم بودی و بازی میکردی خیلی بهت خوش گذشت.دوشنبه و سه شنبه هم مهمون زنعمو بودیم.سه شنبه من و شما رفتیم خونه دختر عموم و بابا تنهایی برگشت سمنان،ما تهران موندیم.روز چهارشنبه و پنجشنبه رفتیم خرید وبیرون.پنجشنبه شب بابا اومد تا جمعه شب موندیم بعد برگشتیم به شهر خودمون.سفر خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت در کنار زنعموی مهربون و دختر عموهای با محبت هر چند یه اتفاق بد هم برامون افتاد.دستشون درد نکنه خیلی بهشون زحمت دادیم.   درساخانم و سماجون ...
25 آبان 1393

28 ماهگی

فرشته آسمانی دلم سلام دختر ملوس مامان 28 ماهگیت مبارک.مامان فدات شه وقتی ازت میپرسند:اسم مامانت چیه؟ میگی:انب آنم.( زینب خانم ) عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم نفسسسسسسسسسسسم عمرمممممممممممم جونممممممممممممممممم 
14 آبان 1393

نمایش حسنی و گربه آوازه خوان

سلام عشقم 30 مهرماه به همراه خاله زهرا برای دیدن نمایش حسنی رفتیم نمایش خوب و جذابی بود.رو صندلی که نشستیم شروع کردی کفش و جورابو درآوردن بعد هم شلوارتو در آوردی که با کلی صحبت به زور پات کردم.یه مقدار تنقلات خوردی تاسرگرم شی و نمایش شروع بشه.نمایش شروع شد وقتی دیدی چند تا دختر اون بالا رو صحنه اند میگفتی منم برم بالا.چند باری هم به بهونه دستشویی رفتیم بیرون.بعد که گربه ها اومدند رو صحنه سر گرم شدی ونگاه میکردی تا حدی هم ازشون میترسیدی حتی آخرش حاضر نشدی باهاشون عکس بگیری.وقتی که اومدیم بیرون میگفتی می خوام عکس بگیرم ،چون دیر شده بود برنگشیم برای عکس گرفتن. یه چند تا عکس گرفتم ایشالا میذارم. می خواستی بری با گربه ها ...
10 آبان 1393

اولین سینمای دخملی

سلام گل دختر مامان سینما شهر موشها داشت ما هم گفتیم چون شما تا به حال سینما نبودی و حالا هم فیلم مناسب سن شما رو گذاشتند بریم.جمعه 25 مهر رفتیم سینما،شهر موشها خیلی قشنگ و شاد بود ولی شما آخراش بهونه گرفتی و مامان مریم شما رو برد بیرون.وقتی اومدیم بیرون هرکس یه پیشنهادی داد یکی گفت بریم بستنی بخوریم یکی گفت آب انار یکی گفت آبمیوه بعد دیدیم شما میگی :بلیم پیتزا بواوریم.به پیشنهاد شما با اینکه شام خورده بودیم رفتیم پیتزا خوردیم.مامان فدای اون نظر دادنت. در ضمن روزهای 23،24و25 مهر کورش جون به همراه خانواده اش مهمان ما بودند هر چند زیاد باهاش بازی نکردی و یه مقدار با هم جدال داشتید.روز آخر داشت روابط حسنه برقرار میشد که دیگه رفتند. ...
10 آبان 1393

دختر شیرین زبونم

سلام شیرین زبون مامان دختر گل مامان داره روز به روز شیرین زبونتر و نمک تر میشه.روز هام با حضورت تند تند میگذره بدون اینکه متوجه گذر زمان بشم.زندگیم پر شده از شادی و خنده از دست وروجکم. عاشق شیرین زبونی هاتم. آخه من چه جوری میتونم بهت اخم کنم یا دعوات کنم وقتی که فوری میای بوسم میکنی اینقدر میگی:مامان دون مامان دون تا جوابتو بدم. اگه پیشت خوابیده پاشم نصفه شب بیدار میشی صورتم یا بازومو بوس میکنی دوباره می خوابی. اکثر مواقع کاری رو که میخوای انجام بدی اجازه میگیری.مامان اینو بلدالم؟مامان بلم بالا؟مامان اداده است؟(اجازه هست) چند روز پیش اومدی تو اتاقمون میگی:مامان اِداده است بیام اُداختون بِآبِم؟اجازه هست بیام اتاقتون بخوابم؟ داخل...
28 مهر 1393

27 ماهگی

عشق مامان سلام 27 ماهگیت رو با کلی تاخیر تبریک میگم. فکر نکنی فراموش کردم اون روزو نه تازه از مشهد اومده بودیم خسته بودیم نشد بعد از اونم که وقت نداشتم. ...
28 مهر 1393

اولین سفر مشهد دخترم

سلام دردونه مامان بالاخره امام رضا طلبید و صبح 5شنبه 10 مهر رفتیم مشهد.و صبح دوشنبه برگشتیم شهر خودمون.این اولین سفر شما به مشهد و اولین قطار سوار شدنت بود.از قطار خوشت اومده بود میخندیدی و ذوق میکردی.میگفتی"میلیم مشد با قطال.اونجا هم خوب بودی همراه مامان مریم اینا رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت یه وقتایی خسته میشدی نق میزدی میومدی بغل یا شیطنت میکردی.بیشتر سر لباسات اذیت میکردی،نمی خواستی لباس بپوشی میگفتی "منو اَدَ میونه"منو اذیت میکنه.کلا با لباس خیلی مشکل داری،لباس زبر،مارک داخل و بیرون لباس،شورت،شلوار یا بلوزی که نیم سانت قدش کوتاه باشه،گردنبند،همه شما رو اذیت میکنه خیلی خیلی ناز داری. صبح جمعه چادرت رو سرت کردیم بریم حر...
28 مهر 1393

روزهای گذشته دخملی

سلام قند عسل مامان مدتی نتونستم برات بنویسم سرگرم شما و مهمون و کار بودم.خیلی دلم می خواد مداوم بنویسم ولی شرمنده که زمان کافی ندارم. مهمترین موردی که می خواستم بگم اینکه صدات گرفته بود و علایم سرما خوردگی نداشتی بریدمت دکتر گفت چیز خاصی نیست خروسک گرفته.در مورد زیاد آب خوردنت گفتم اول گفت موردی نداره بعد گفت تو خانواده دیابتی که ندارین؟گفتیم بله داریم.گفت:خطرناکه آزمایش بنویسیم خیالمون راحت شه.آزمایش خون و ادرار و مدفوع. شبی که قرار بود صبحش بریم آزمایشگاه تا ساعت 3:30 نتونستم بخوابم استرس داشتم و بعد هم که خوابیدم تا صبح خواب آزمایش دیدم.شب خیلی بدی بود آخه من چه جوری طاقت بیارم از دختر کوچولوم خون بگیرن.صبح هم با کلی استرس و...
28 شهريور 1393

26ماهگی

سلام دخترکم 26 ماهگیت مبارک نازنینیم.البته با 2 روز تاخیر.قربونت برم من خانم. 26 ماهگیت کیک پختم بردیم خونه عمه سمیه کیکتو بریدی خوردیم عشقم. عکسها رو بعدا میزارم. ...
17 شهريور 1393