درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

دومین دندون

سلام عزیزم نیش زدن دومین مرواریدت در 15 دیماه مبارک نازنینم.       صبح وقتی داشتی شیر می خوردی منو نگاه میکردی بعد هم گاز میگرفتی و شروع میکردی به خندیدن،قربون خنده های نازت مامان. می خواستم از دندونت عکس بگیرم ولی فقط موفق شدم اینارو بگیرم.   نشوندمت تا بخندی عکس بگیرم. رو تو کردی اونور نمی ذاری،درسا:آخه دوست ندالم عسک دندونمو بگیلی مگه زوله. یه لحظه هم آروم و قرار نداره وروجک مامان اینم مدل نشستنت از همه چی باید بری بالا. ...
16 دی 1391

حال و هوای مامان

سلام دختر گلم الان شما شیر خوردی و خوابیدی و وقتی من به صورت مظلوم ومعصوم شما در خواب نگاه میکنم آسمون دلم ابری میشه و می خواد بباره.میدونی چرا؟مینویسم تا بدونی؛چون مامانت بی حوصله و بی تجربه بود و الان هم کمی هست؛برات نوشته بودم که کولیک داشتی شب ها گریه میکردی منم یه وقتایی بی حوصله میشدم بلند باهات حرف میزدم یه وقتایی بی خیالت میشدم و بعضی وقتا باهات گریه میکردم چون بی تجربه بودم و بی اطلاع.بعضی شب ها هزار بار تا صبح بلند میشدی شیر بخوری مامانی حوصله نداشت عصبانی و ناراحت میشد.با بی حو صلگی بهت شیر میدادم یا وقتی نمیذاشتی پوشکت کنم یا لباساتو عوض کنم یا خوابت می آمد گریه میکردی و جیغ میکشیدی منم ناراحت میشدم و برات داد میزدم اما حالا ما...
15 دی 1391

کیک 6 ماهگی

نفس مامان اینم کیک 6 ماهگیت،یک کیک کوچولو که مامان برات درست کرده عزیزم خیلی دوست داشتی از کیک بخوری عزیزم و بالاخره دستت رو زدی به کیک و شکلاتی شدی.                                             ...
14 دی 1391

6 ماهگی

دختر گلم                     نازنین مامان شش ماهگیت مبارک.                            ...
14 دی 1391

روروک سواری

سلام عزیزم تقریبا 3 روزه که تو روروک میشینی اولین بار که ترسیدی و گریه کردی،الان بهتر شدی یه مقدار نگاه میکنی نق میزنی شروع میکنی به خوردن فرمون و بوق و... بعد از چند دقیقه هم خسته میشی گریه میکنی. می خواهی دوربین رو از دستم بگیری وروجک ...
14 دی 1391

درسا میشینه

سلام عزیزم دختر نازم چند روزیه به دلیل رفلکس معده شما مجبورم  برای شیر دادن بالش بلندتری زیر سرت بزارم چون شما عادت داری خوابیده شیر بخوری.بعد از شیر خوردنت هم تلاش میکنی بنشینی وتا حدی هم موفق شدی یه چند لحظه ای میشینی.الهی فدات بشم یواش یواش داری حرکت های جدید انجام میدی و همینجور میری جلو.امیدوارم در تمام مراحل زندگیت پله ها رو تند تند سیر کنی وبه هر چی می خوای برسی. در ضمن 2 روزه ناز کردن و لوس کردن یاد گرفتی.وقتی تو بغلی باهات صحبت میکنیم و قربون صدقت میریم یا یک نفر ناآشنا باهات حرف بزنه،گردنت رو کج میکنی صورت نازت رو میاری تو بغلمون کلی خودتو لوس میکنی قربونت برم من.   اینم عکست که نشستی نفسم ...
13 دی 1391

سینه خیز و کنجکاوی

سلام عزیزم این روزا سینه خیز میری و یواش یواش خودت رو به چیزی که می خواهی میرسونی.خیلی تلاش میکنی قربونت برم وروجکم.و در حال سینه خیز رفتن هر چی رو زمین باشه میبری تو دهنت حتی آشغال ریزو پرزو...امروز هم در حال سینه خیز رفتن خودت رو رسوندی به سبد لباسها و رفتی توش تا ببینی چه خبره.البته منم وقتی دیدم حسابی سرگرمی گذاشتم همونجا بمونی. اما بعد از چند دقیقه بغلت کردم و هزارتا ماچ از لپت گرفتم. ورود به سبد شناسایی با حس چشایی ...
13 دی 1391

درگیری درسا و بابایی

سلام نازنینم دیروز شما رو گذاشته بودم پیش بابا و عمو حمیدرضا،رفته بودم بیرون.وقتی برگشتم دست و پا زدی و فوری پریدی تو بغلم عزیزم،کلی خودتو  برای مامان لوس کردی،منم کلی قربون صدقت رفتم.بعدش هم دیدم بغل بابایی نمیری و نق نق میکنی،کاشف بعمل اومد که وقتی بابایی می خواسته شمارو پوشک کنه نمی گذاشتی و مثل همیشه دمر میشدی و دست و پا میزدی بابا هم عصبانی شده شما رو دعوا کرده.اما حالا بابا پشیمونه و کلی داره نازتو میکشه تا دل کوچولوی شمارو بدست بیاره.بابا باید بدونه دخترا حساسند.الهی قربون دخترکم بشم این قدر ناز داره و زود رنجه.
6 دی 1391