شمال آبان92
فرشته نازم سلام
ظهر پنجشنبه 9 آبان همراه عمه و عموها رفتیم ساری .خدارو شکر تو راه کلی خوابیدی نه من اذیت شدم نه خودت.وقتی رسیدیم داخل شهر شما بیدار شدی و در پارک قایم که برای عصرانه نشستیم حسابی بازی کردی و راه رفتی.هوا هم خیلی دلچسب و عالی بود تنها چیزی که منو ناراحت میکرد اعتصاب غذایی شما بود که از روز قبلش شروع شده بود،هر چیزی بهت میدادم از دهنت مینداختیش بیرون.ساعت حدود 7:30 رسیدیم جایی که گرفته بودیم.بعد از خوردن شام و استراحت رفتیم لب دریا.تو اون تاریکی دریا واقعا وحشت انگیز بود.شما هم خوابت گرفته بود نق نق میکردی اومدیم داخل خونه و خوابوندمت.3:30 نصفه شب بیدار شدی به بهونه آب از اتاق اومدی بیرون شروع کردی به صدار کردن بقیه تا بازی کنی،کلی تلاش کردم که جز عمه سمیه و عمو حمید بقیه رو بیدار نکنی ساعت 4به زور بردمت خوابوندم.صبح زود هم بیدار شدی و بعد از نخوردن صبحانه رفتی دریا کلی از دیدن آب و دریا و شن ساحل ذوق کرده بودی،اگه یک ثانیه از شما غافل میشدیم میرفتی سمت آب.چون یه مقدار سرما خورده بودی نمی خواستم اصلا لباسات خیس بشه ولی کاملا خیس شدی،من و بابا زود بردیمت و لباسات رو عوض کردیم.
درسا جونم در حال قدم زدن.
تازه رسیدیم لب ساحل
در حال دور زدن ما و رفتن تو آب،از لباسهای خیست فقط فیلم دارم عسلم.
بعد از ظهر جمعه وقتی رفتیم لب دریا بهت گفتم درسا وایستا ازت عکس بگیرم،فوری نشستی و این ژست رو گرفتی!!! مامان فدای زست قشنگت
قربون خنده های شیرینت.
نفس مامان در حال شن بازی.
بدو بدو سمت آب.
خداوندا بهترینها و زیباترینها را نصیب دخترکم کن.