یک روز خوب با درسا جونم
سلام عشقم
وقتایی که میرم بیرون برای خرید شما رو با خودم نمیبرم که نکنه یه وقت درسا جونم خسته بشه،ولی امروز صبح وقتی بیدار شدم تصمیم گرفتم ببرمت بیرون و پاساژ گردی.صبحانه خوردیم ،حاضر شدیم بعد هم حرکت.جاهایی رو که باید پیاده میرفتیم حرف گوش نمیکردی و جهت مخالف رو میرفتی،اگه موتور میدیدی وایمیستادی جلوش و به زور باید میبردمت،نی نی ها رو هم کلی نگاه میکردی و باهاشون ارتباط برقرار میکردی،از جلوی گلفروشی رد شدیم آقای گلفروش یک گل صورتی خوشگل بهت داد دستت بود و باهاش بازی میکردی وقتی رفتیم تو پاساژ یک پسری اومد سمتت شما هم گل رو دادی بهش.
بعد از پرسه زدن توپاساژ و خیابون رفتیم اداره عمه سمیه که اون نزدیکیا بود.بار اولت بود میرفتی اونجا.بعد از اونجا رفتیم خونه دوستم و ساعت حدودا 1 بود رفتیم خونه مامان جون.
صبح خیلی خوبی بود و بهم خوش گذشت از این به بعد سعی میکنم برای خرید های کم با هم بریم.تا فرشته کوچولو با مامان باشه.بعداز ظهر چند ساعتی شما رو گذاشتم خونه مامان جون برای کار شخصی که نمیشد شما رو برد رفتم بیرون وقتی برگشتم احساس کردم از دستم ناراحتی مثل همیشه نیومدی سمتم و بپری تو بغلم،منم ناراحت شدم و داشت اشکم در میومد،یواش یواش خودت اومدی دستم رو گرفتی بردی تو اتاق تا شیر بخوری.دوستت دارم عشقم و تا جایی که بشه تنهات نمیذارم.
وقتی بهت میگیم پرنده چیکار میکنه؟دستات رو میاری جلو تکون میدی میگی:پَ پَ
علاوه بر صدای سگ،گربه،جوجه، گاو ،صدای مرغ رو هم در میاری،میگی:ق ق
حیاط خونه مامان جون یه عالمه گل داره کاکتوس و غیر کاکتوس،خیلی جالبه که اصلا سمت کاکتوس ها نمیری و خودت رومیکشی عقب.البته از 2 ماه قبل هم تشخیص میدادی و سمتشون نمیرفتی.