درسای23ماهه و23 روزه
دختر مهربونم سلام
گفته بودم در هر موردی باید حق انتخاب داشته باشی و نظر بدی.هر چیزی رو هم نخواسته باشی میگی مامان دوست نه.مثل لباس یا غذا.میگی:مامان این دوست نه.
عاشق گوشتی،و گوشت تیکه ای گوسفند رو به مرغ و گوشت چرخکرده هم ترجیح میدی،دقیقا برعکس منی که اصلا گوشت تیکه ای نمیخورم.یک شب سرزده رفتیم خونه باباحاجی برای شام غذای ظهر رو گرم کردیم.لوبیا پلو بود.گوشتاشو خوردی تموم شد بهم گفتی :دوشت.تو گوشت گفتم :تموم شد نداریم نگو.گفتی اِ دوشت.مامانی رو صدا زدی گفتی:مامانی دوشت مامانی دوشت.همه گوشتای غذاشونو دادند به شما.آبروی آدمو میبری.
تو غذاها آبگوشت و کله پاچه رو خیلی دوست داری و خورش کرفس هم خوب میخوری.اما سبزی پلو وعدس پلو رو خیلی دوست نداری.
یه شب بردیمت کبابی،من و بابا دیدیم خیلی نمی خوری خوردیم و یه نصفه موند شروع کردی خوردن،گوجه هم نداشتیم یه سر گفتی:دوجه،دوجه.یه سیخ گوجه گرفتیم.کباب تموم شد گفتی:دباب،دباب.دوباره کباب سفارش دادیم،کبابرو خوردی تموم شد دوباره میگفتی دباب.یه آقایی اونجا بود تعجب کرده بود گفت عموجان بسه دیگه بهش ندین براش خوب نیست.آخه این دخمله تو خونه خیلی نمیخوره میریم جایی اشتهاش باز میشه.اینم بگم که الان چند روزه خیلی کم اشتها شدی.
سری قبل که رفته بودیم شمال،جلو سوپری ایستادیم خرید،چندتا مغازه اونورتر کبابی بود که منقلش روهم آورده بود بیرون حسابی بوی کباب پیچیده بود.از ماشین پیاده شدی یه بو کشیدی گفتی کباب.هرکاری کردم بیخیال نشدی رفتی جلو مغازه ایستادی با عصبانیت میگفتی:من دباب،من دباب.آخه بابا هیچوقت از جایی که مطمین نباشه کباب نمیگیره.مجبور شدیم بگیریم تا بیشتر آبروریزی نکردی.کبابش هم اصلا خوب نبود،خدارو شکر خودت هم خیلی نخوردی.
خیلی احساساتی هستی وقتی لباس کوچولو یا بچه کوچکتر از خودت رو میبینی کلی ذوق میکنی و دستات رو میذاری زیر گلوت میگی :دودولو.هر وقت میریم لباسای بابا رو تا بزنیم جابجا کنیم میگیری بغلت بوس میکنی.
هر کاری انجام میدیم ازمون تشکر میکنی.حتی وقتیکه لباس یا پوشکتو عوض میکنم میگی:منون.نصفه شب هم آب بیاریم برای شما تو خواب هم میگی منون.
حالا دیگه شدی ضبط صوت و پشت سرمون کلمه ها رو فوری تکرار میکنی.غیر از جمله های دوکلمه ای سه کلمه ای هم میگی.
هر وقت از خواب بیدار میشی دنبال بابا میگردی.اگه بعداز ظهر باشه و بابا قبل شما خوابیده باشه،بیدار شی میگی:بابا آبیده؟ صبح ها هم میگی:بابا دُدااِ؟
چند روز بردمت پیاده روی تا خسته شی و شب زودتر بخوابی.آخرش نشستی بهت گفتم بیا گفتی:اَ ده ام من.(خسته ام من)