هفتمین دندون درسا
گل قشنگم
هفتمین دندونت مبارک نازنین.امیدوارم دندون هشتم هم زودتر در بیاد و فعلا آخریش باشه،چون خیلی اذیت شدی کم غذا میخوری نهایتا یک وعده غذای کامل.مامان فدات.
چند روزی نت قطع بود نتونستم پست جدید بذارم حالا الان ماجرای چند روز رو مینویسم.
اول اینکه گوشت زخم شده بود و مجبور شدیم نخ تو گوشت کنیم،خدارو شکر الان خیلی بهتره.
ما ما و بابا رو میگی ولی نه خیلی واضح.الف رو یه چیزی بین آ و اَ میگی.صبح وقتی بیدار میشی میری اتاق خوابمون و دنبال بابا میگردی و یه سر صداش میزنی.
وقتی آب میخوای لبات رو به هم میزنی و میگی اَبَ اَبَ.
بهت میگیم:بابا کو،سرتو به چپ و راست می چرخونی میگی:گی گی.
جدیدا وقتی میذارمت پیش مامانی میرم بیرون،میام فوری میپری بغلم و سرتو میذاری رو شونه ام.کلی خودتو لوس میکنی الهی مامان فدای دلتنگیت.قربون دختر مهربونم.
خونه مامانی شاتوت خوردی این شکلی شدی،وقتی بهت توت نمیدادیم دستامون که رنگی بود میخوردی،وروجکم.
یاد گرفتی با دهان صدا در میاری بعد با دستت میزنی رو لبهای نازت.دخمل شیرین تر از عسللللللللللللم.
نفس مامان درحال خوردن هندونه.
دو شب پیش ساعت 22:30خوابیدی منم خوشحال که بالاخره درسا جون یک شب زود خوابید اما نمیدونستم که ساعت 4 صبح بیدار میشه و باید باهاش بازی کنم من گیج خواب درسا شاد و شنگول.بالاخره ساعت 6 رضایت داد تا بخوابه.الکی دلم خوش بود که تا صبح بخوابی.
دخملم تو اون ساعت.
خونه مامان مریم که میریم هر کاری دلت می خواد میکنی کلی آتیش میسوزونی ،دیشب هم اونجا گوشت کوبیده میخوردی،دوست داری خودت غذاتو بخوری به همین دلیل همه جارو کثیف کردی.
موهات رو هم بی نصیب نذاشتی بلا.
بعدش هم مامانی شما رو برد حموم،هروقت هم میری حموم باید به زور و با کلی گریه زاری بیاریمت بیرون عاشق آب بازی هستی.
در ضمن 22 اردیبهشت تولد خاله زهره بود،از اینجا هم بهش تبریک میگیم.