10 اردیبهشت عروسی
دردونه مامان سلام
چهارشنبه شب عروسی دختر خاله مامانم دعوت بودیم قبل از رفتن وقتی میگفتم فلان کار رو انجام بده ببرمت عروسی میگفتی چشم و فوری حرف گوش میکردی،(فدات شم میدونی عروسی یعنی چی) وقت لباس پوشیدن هم اذیت نکردی زود آماده شدی،هر چند تو ماشین خیلی خیلی منو اذیت کردی طوری که من از دست تو ضعف کرده بودم.
داخل سالن یک لحظه هم ننشستی منو مامانی و خاله ها دنبالت بودیم،دلت می خواست بری وسط بین جمعیت برقصی،یا دور سالن راه بری.
اینم بلایی که سر جوراب شلواریت آوردی،اولین بار بود که میپوشیدی و البته آخرین بار
پشت صندلی عروس داماد فضای کوچکی بود،دوست داشتی بری بازی کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی