روز های آخر تابستان
سلام عمر مامان
مدتیه شبها خوب نمی خوابی و اذیت میکنی تو خواب شروع میکنی نق نق و غلت زدن میام شیرت میدم میذارمت تو تختت میرم بخوابم تا چشمام گرم میشه دوباره نق میزنی البته دیشب وقتی به لثه هایت نگاه کردم متوجه شدم روی لثه ات ورم داره وداری دندون نیش در میاری تا حدی خیالم راحت شد.
خوب از کارهای این رزوات بگم:شروع میکنی خندیدن،راه میری و میخندی سرت رو هم میدی عقب یعنی از خنده غش کردی.
موقع رقصیدن یک پات رو میکوبی زمین و میچرخی.
زبون در آوردن رو هم عمه سمیه بهت یاد داده.
عاشق ورق زدن کتابی،اگه یک کتاب بدیم دستت یک ربع ورق میزنی و بازی میکنی بعد هم شروع میکنی پاره کردن.البته یه وقتایی هم شروع میکنی آهنگ زدن،انگار کتاب میخونی.در ضمن وقتی می خوای ورق بزنی انگشتت رو میزنی دهنت،نمی دونم کجا دیدی ؟؟؟؟؟؟
روسری و شال گیر بیاری دیگه بیخیال نمیشی.میندازی دور گردنت یا سر میکنی و راه میری.
حرف با رو جای اکثر کلمات میگی.باز،بیا،بالا،بده،تاب.هر کلمه ای رو هم باهات تمرین کنیم سیلاب اولش رو میگی.تیغ رو میگی:تی. گوجه:گو. شیر:شی. تِل:تِ و...
وقتی بهت میگم مامان،خاله،بابا،عمه و ... کجاست؟ انگشت اشاره ات رو میگیری نزدیک صورتت سمتشون اشاره میکنی.عاشق این حرکتت هستم.
بازی موش موشک باهات انجام میدم شما هم تکرار میکنی دستت رو میگیری بالا و انگشتات رو تکون میدی.
این عروسک رو بهت دادم فکر میکردی مثل خر آواز خوانت روشن میشه،دستش رو فشار میدادی.یکبار روشن کردمش دیگه فهمیدی چه جوری روشن میشه.
هر وقت میرم لباس پهن کنم شما هم میایی بعد هم میری پشت رخت آویز نمیتونم در بیارمت.با کلی کلک و باز کردن شیر آب میکشونمت اینور.
هر کی از خیابون رد میشه صداش میکنی،میخندی و براش بای بای میکنی.