درسادرسا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

درسا وروجک مامان و بابا

روز های آخر تابستان

1392/7/1 11:45
نویسنده : مامان زینب
563 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر مامان

مدتیه شبها خوب نمی خوابی و اذیت میکنی تو خواب شروع میکنی نق نق و  غلت زدن میام شیرت میدم میذارمت تو تختت میرم بخوابم تا چشمام گرم میشه دوباره نق میزنی البته دیشب وقتی به لثه هایت نگاه کردم متوجه شدم روی لثه ات ورم داره وداری دندون نیش در میاری تا حدی خیالم راحت شد.

خوب از کارهای این رزوات بگم:شروع میکنی خندیدن،راه میری و میخندی سرت رو هم میدی عقب یعنی از خنده غش کردی.

موقع رقصیدن یک پات رو میکوبی زمین و میچرخی.

زبون در آوردن رو هم عمه سمیه بهت یاد داده.

عاشق ورق زدن کتابی،اگه یک کتاب بدیم دستت یک ربع ورق میزنی و بازی میکنی بعد هم شروع میکنی پاره کردن.البته یه وقتایی هم شروع میکنی آهنگ زدن،انگار کتاب میخونی.در ضمن وقتی می خوای ورق بزنی انگشتت رو میزنی دهنت،نمی دونم کجا دیدی ؟؟؟؟؟؟

روسری و شال گیر بیاری دیگه بیخیال نمیشی.میندازی دور گردنت یا سر میکنی و راه میری.

حرف با رو جای اکثر کلمات میگی.باز،بیا،بالا،بده،تاب.هر کلمه ای رو هم باهات تمرین کنیم سیلاب اولش رو میگی.تیغ رو میگی:تی.   گوجه:گو.   شیر:شی.  تِل:تِ و...

وقتی بهت میگم مامان،خاله،بابا،عمه و ... کجاست؟ انگشت اشاره ات رو میگیری نزدیک صورتت سمتشون اشاره میکنی.عاشق این حرکتت هستم.

بازی موش موشک باهات انجام میدم شما هم تکرار میکنی دستت رو میگیری بالا و انگشتات رو تکون میدی.

 

این عروسک رو بهت دادم فکر میکردی مثل خر آواز خوانت روشن میشه،دستش رو فشار میدادی.یکبار روشن کردمش دیگه فهمیدی چه جوری روشن میشه.

 

 

هر وقت میرم لباس پهن کنم شما هم میایی بعد هم میری پشت رخت آویز نمیتونم در بیارمت.با کلی کلک و باز کردن شیر آب میکشونمت اینور.

هر کی از خیابون رد میشه صداش میکنی،میخندی و براش بای بای میکنی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان یاسمن و محمد پارسا
2 مهر 92 9:31
الاهی فدات بشم چه با نمک می خندی خان مهندس داری چی و بررسی می کنی فدای اون دستای کوچولوت مهربونم
مامان الناز
3 مهر 92 9:37
چه خوش خنده اي عزيز دلم چقدر بامزه كتاب را ورق ميزنه عين بزرگتر ها
مامان عاشق
3 مهر 92 10:42
معلومه حسابی دختر اکتیویه ایشالا زود دندونش در بیاد تا شبا راحت بخوابه
سانی مامی شادیسا
3 مهر 92 14:08
قربون تو دختر بانمک و شیرین بشم. بعضی حرکاتش دقیقا منو یاد شادیسا میندازه. اون هم عادت داره یه لباس یا شال پیدا میکنه میندازه روی صورتش و راه میره!!!
مامان ساجده
3 مهر 92 18:46
خا قر او حر زد(مث درسا خانوم گفتم یعنی خاله قربون اون حرف زدنت)
عین همین بزرگا ورق میزنه کلک
دندونای نیشتم مبارک داره سر میزنه عزیزم


مرسی خانمی.
شقایق مامان آرشا
3 مهر 92 21:43
وای از دست این دندوناا چرا نی نی ها رو اذیت می کنید
مامان ساجده
4 مهر 92 0:51
میگم مامانی چرا جواب نظرا رو زیرشون نمیدین ما بهمون بر مخوره ها




راستش مامان ساجده جون از دست درسا وقتم خیلی کمه.برای همین زود تایید میکنم تا حداقل بتونم بیام تو وباتون عزیز دلم.


سعی میکنم جواب بدم،چشم.
مامان امیررضا
4 مهر 92 10:22
ماشالله عزیزم چقدر قشنگ کتاب ورق میزنی شیطون شدیا نگو نه آفرین دخمل ناز که به مامانش کمک میکنه فدات شم
خاله کمیل و کیان
4 مهر 92 12:43
الهی قربون این خنده هات برم من چه بانمکم میخنده خیلی شیطون شدی اخه پشت رخت اویز چکار داری نفس خاله فدای این اجتماعی بودنت برم من که صدا میزنی و بای بای میکنی
امیرحسین و مامانش
6 مهر 92 22:09
روزهاتون خوش و به شادی


مرسی ماما امیرحسین جون.
مامان مينا
13 مهر 92 14:17
عزيزم چه بانمک میخندی نازنین شیطون