جشن ضامن آهو
سلام دختر گلم
دوشنبه 25 شهریور بعدازظهر همراه مامانی و خاله زهرا رفتیم جشن ضامن آهو به مناسبت ولادت امام رضا.جشن در حیاط شورای اسلامی شهر برگزار میشد.جای قشنگ و با صفایی بود.ما که از جشن چیزی متوجه نشدیم چون یه سره دنبال شما بودیم،تو اون فضای آزاد و قشنگ ذوق کرده بودی،می دویدی و با بچه ها بازی میکردی برای بزرگترها لبخند میزدی صحبت میکردی.خدارو شکر خیلی بهت خوش گذشت.
عسلم در حال تخمه خوردن
قربون ژست رانندگیت نفسمممم
جمعه 21 شهریور رفته بودیم عروسی(دختر همسایه مامان جون) اونجا هم خیلی خانم و خوش اخلاق بودی.اول تو سالن پیش من بودی نزدیک شام فرستادمت پیش بابا.آخر شب هم برنامه داشتند و شما اونجا هم همراهمون بودی ساعت 1 شب عمه سمیه می خواست بره خونه به شما گفت میای بریم سرت رو انداختی بالا و گفتی نه.تا ساعت 2 پیش بابا و عموها در حال رقصیدن بودی.عاشق جاهای شلوغی.
درسا برای رفتن عجله داره.
نی نی دیدی ذوق کردی ولی از باباش خجالت کشیدی.
می خواستم برای اولین بار روی ناخن های قشنگت لاک بزنم تا قشنگتر بشه.سه رنگ لاک بردم به بابا نشون بدم تا نظر بده کدوم بهتره.گفت برای درسا لاک نزن چون کوچولویه،ضرر داره.من گفتم نه اشکالی نداره همه میزنن.بالاخره یک رنگ رو انتخاب کرد ولی گفت من مخالفم.گفتم عیبی نداره.وقتی داشتم با شیشه لاک میومدم اتاقت از دستم افتاد و شکست.نصف اتاق خوابمون شده بود لاک.شانس آوردیم فرش نبود.با پد و اسیتون وکلی زحمت پاکش کردم.اینم از مخالفت بابا.تصمیم گرفتم دیگه باهاش مشورت نکنم.